حالا باید گریه کنم!!!
امان از بچه ها.یکی می گفت ما باید خیلی سعی کنیم تا بچه هامون رو بشناسیم ولی اونها خیلی زود ما رو می شناسند و میدونند چطور ما رو تحت کنترل بگیرند. چند وقتی هست سارا ما برای رفتن به مهد مارو خیلی اذیت می کنه و هر روز به بهانه ای ساز نرفتن کوک می کنه و چند روزی بود که مامان سمیه هر روز با چشمانی گریان به اداره می فرسته و خودش از وقتی بیدار میشه تا وقتی وارد مهد میشه هر بار به شکلی ناراحتی می کنه و در پایان دم در مهد شروع به گریه کردن می کنه.این باعث شده بود تا چند روزی من هم صبح با ایشون به مهد برم که به جز روز اول که از این بابت خوشحال بود و ناراحتی نکرد ولی برای دفعات بعد با گریه از من جدا شد و درآغوش خانم تاجیک قرار گرفت.من هم ناراحت به ادا...
نویسنده :
بابای سارا
13:28