سارا جهانیسارا جهانی، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

سارا مامان بابا

حالا باید گریه کنم!!!

امان از بچه ها.یکی می گفت ما باید خیلی سعی کنیم تا بچه هامون رو بشناسیم ولی اونها خیلی زود ما رو می شناسند و میدونند چطور ما رو تحت کنترل بگیرند. چند وقتی هست سارا ما برای رفتن به مهد مارو خیلی اذیت می کنه و هر روز به بهانه ای ساز نرفتن کوک می کنه و چند روزی بود که مامان سمیه هر روز با چشمانی گریان به اداره می فرسته و خودش از وقتی بیدار میشه تا وقتی وارد مهد میشه هر بار به شکلی ناراحتی می کنه و در پایان دم در مهد شروع به گریه کردن می کنه.این باعث شده بود تا چند روزی من هم صبح با ایشون به مهد برم که به جز روز اول که از این بابت خوشحال بود و ناراحتی نکرد ولی برای دفعات بعد با گریه از من جدا شد و درآغوش خانم تاجیک قرار گرفت.من هم ناراحت به ادا...
22 فروردين 1391

جمعه کی می آید!!!؟؟

زندگی ما شده تکرار و تکرار بدون هرگونه تغییری و این داره کلافه ام می کنه.فقط ساراست که این یه یکنواختی رو داره هر روز با نو آوریهاش متحول می کنه و ما رو از خستگی روزانه راحت می کنه.زندگی در دو عبارت کار و خواب.این همه زندگی ماست. سارا روزهای هفته رو به این امید که پنج شنبه و جمعه بیاد به آخر می رسونه و هر روز بار ها می پرسه که امروز کدوم روزیم.اون می دونه کجاییم ولی می پرسه تا یادمون بیاد ما کودکی هامون چطور بوده و اون چطوره.ما برای اخر هفته لحظه شماری نمی کردیم.ما خسته از مهد و نبود مادرهامون و پدرهامون نبودیم.ما نمی گفتیم چرا من باید برم مهد.ما توی خیابون ها و کوچه پس کوچه ها آزادانه می دویدیم و شاد بودیم چون برای ما هرروز جمعه بود. ماما...
22 فروردين 1391